زندگی

روزهای سرد و گرم یک جوان

زندگی

روزهای سرد و گرم یک جوان

جمعه ها

امروز جمعه است و ما سر کاریم چونکه دانشگاه ما جمعه ها هم کلاس بر قراره 

باید از ۷ صبح تا ۶ بعد از ظهر سر کار باشم . 

هیچ روز تعطیلی ندارم یا سر کارم یا کلاس خودم میرم دانشگاه که ۱۰۰ کیلومتر با اینجا فاصله داره تازه یک کار نه ببخشید دو تا کار دیگه هم داره جور میشه که حتماْ باید همزمان انجام بدم داداشی هم ندارم که کمکم کنه خدا به دادم برسه بعد از کلی گشتن تازه یکی از کتابهای درسمو پیدا کردم از امشب باید بشینم بخونم چیزی به امتحانا نمونده . 

یکی همش نصف شب به موبایلم تک زنگ میزنه و صحبت نمی کنه نمی دونم کسی میتونه هر شب بیدار بمونه فقط برای این کار متاسفانه شمارش ایرانسله نمی تونم حدس بزنم از کدوم شهره و نمیدونم پسره یا دختر . 

میخوام انگلیسیمو تقویت کنم کسی راهی داره بدون کلاس رفتن نتیجه داده باشه ؟ 

بازگشت

سلام  

امروز بعد از 4 روز ماموریت برگشتم سر کار . تو این 4 روز که نبودم از چند جهت خوب بود و از چند جهت بد: اول این که تو این دوره که گذاشته بودن خیلی چیزا یاد گرفتم و به دردم خورد یه جورایی خوشحالم که رفتم دوم اینکه چند روز از این این اداره لعنتی دور بودم سوم اینکه دوستای خوبی از شهرهای دور و قشنگ ایران پیدا کردم. 

اما بدا : اول اینکه از درس و دانشگاهم دور شدم و دو روز دانشگاه نرفتم دوم اینکه الان که برگشتم سیستم همکارا بهم ریخته و دو روز باید درستشون کنم و سوم اینکه چند روز اینترنت دسترسی نداشتم و به بعضی از وبلاگها سر نزدم و دلم براشون تنگ شده خوب بعد از اینکه سیستم همکاراو درست کردم میام میخونم. 

یک روز شلوغ و با تعجب

امروز خیلی شلوغ بود از یک طرف سیستم همکارا بهم خورده بود و از طرفی امور مالی که ۲ ماه داره تراز پایان سالشو میگیره کامپیوترش خراب شده بود که تا دیر وقت ایستادم تا درستش کنم 

کلاْ سرم خیلی شلوغ بود  فقط چند تا وبلاگ که تو favorites  داشتم طبق معمول خاموش رفتم خوندم البته با این وبلاگ جدیدم شاید دیگه خاموش نباشم. 

خدا پدر ریسمون رو بیامرزه با اینکه 20 تا ایراد داره ولی یک حسن خوب داره حقوق همکارا رو 25 هر ماه بده (البته فکر کنم چون خودش قسط داره) . محیط کارمون خیلی جالبه سعی می کنم یواش یواش در موردش بنویسم.

یک اتفاق جالب هم افتاد که همش تو فکرشم : 

دیروز خطهای تلفن بهم خورده بود گوشی رو برداشتم تا داخلی یکی از همکارا رو بگیریم که دیدم خانم y با آقای x که جفتشون متاهل هستند و اصلا بهشون نمیاد و زیاد تو محل کار بهم محل نمی دن دارن حرفای عشقولانه می زنن هنوز تو هنگم خدا بخیر کنه  

فردا دارم میرم ماموریت تهران شاید 3 ، 4 روزی نباشم

فقط برای یک خال

حافظ

اگر آن ترک شیرازی بدست آرد دل ما را
به خال هندویش بخشم سمرقند و بخارا را

 ..........................

صائب تبریزی

اگر آن ترک شیرازی بدست آرد دل ما را 
به خال هندویش بخشم سر و دست و تن و پا را
هر آنکس چیز می بخشد ز مال خویش می بخشد
 نه چون حافظ که می بخشد سمرقند و بخارا را

 ........................

شهریار

اگر آن ترک شیرازی بدست آرد دل ما را
 به خال هندویش بخشم تمام روح اجزا را
هر آنکس که چیز می بخشد بسان مرد می بخشد
 نه چون صائب که می بخشد سر و دست و تن و پا را
سر و دست و پا را به خاک گور می بخشند
 نه بر آن ترک شیرازی که برده جمله دلها را

 ......................

فاطمه دریایی

اگر آن ترک شیرازی بدست آرد دل ما را
 خوشا بر حال خوشبختش، بدست آورد دنیا را
نه جان و روح می بخشم نه املاک بخارا را
 مگر بنگاه املاکم؟چه معنی دارد این کارا؟
و خال هندویش دیگر ندارد ارزشی اصلأ 
که با جراحی صورت عمل کردند خال ها را
نه حافظ داد املاکی، نه صائب دست و پا ها را 
فقط می خواستند این ها، بگیرند وقت ما ها را.....؟؟؟ 

 

 

شما چی فکر می کنید؟؟؟؟؟

بعد از مدتی ...

سلام  

بعد از یک مدتی دوباره تصمیم گرفتم یک وبلاگ جدید بسازم امیدوارم بتونم روزمرگیام توش بنویسم