زندگی

روزهای سرد و گرم یک جوان

زندگی

روزهای سرد و گرم یک جوان

سالهای دور از ...

سلام  

دوباره فردا دارم میرم تهران ماموریت برگشتنم با خداست شاید تا جمعه . 

متن زیر از دکتر شریعتیه پیشنهاد می کنم هر کی کتاباشو نخونده حتماْ یکبار هم که شده بخونه طرز فکر آدم عوض میشه.  

آدم ها چهار دسته اند ...

 1-  آنانی که وقتی هستند هستند وقتی که نیستند هم نیستند 
عمده آدمها. حضورشان مبتنی به فیزیک است.
تنها با لمس ابعاد جسمانی آنهاست که قابل فهم می‌شوند. بنابراین اینان تنها هویت جسمی دارند

 

2-  آنانی که وقتی هستند نیستند وقتی که نیستند هم نیستند
مردگانی متحرک در جهان. خود فروختگانی که هویتشان را به ازای چیزی فانی واگذاشته‌اند.
 
بی شخصیت‌اند و بی اعتبار. هرگز به چشم نمی‌آیند. مرده و زنده‌شان یکی است. 

3-  آنانی که وقتی هستند هستند وقتی که نیستند هم هستند
آدمهای معتبر و با شخصیت. کسانی که در بودنشان سرشار از حضورند و در نبودنشان هم تاثیرشان را می گذارند.
 کسانی که هماره به خاطر ما می‌مانند. 

 دوستشان داریم و برایشان ارزش و احترام قائلیم. 
4-
  آنانی که وقتی هستند نیستند وقتی که نیستند هستند  . شگفت انگیز ترین آدمها.  

در زمان بودشان چنان قدرتمند و با شکوه اند که ما نمی‌توانیم حضورشان را دریابیم. اما وقتی که از پیش ما میروند نرم نرم آهسته آهسته درک می‌کنیم. باز می‌شناسیم. می فهمیم که آنان چه بودند. چه می گفتند و چه می خواستند. ما همیشه عاشق این آدمها هستیم . هزار حرف داریم برایشان. اما وقتی در برابرشان قرار می‌گیریم قفل بر زبانمان می‌زنند. اختیار از ما سلب می‌شود. سکوت می‌کنیم و غرقه در حضور آنان مست می‌شویم
و درست در زمانی که می‌روند یادمان می آید که چه حرفها داشتیم و نگفتیم.
شاید تعداد اینها در زندگی هر کدام از ما به تعداد انگشتان دست هم نرسد...
  

 

سعی کنیم از دسته چهارم باشیم  

سعی می کنم به کامنتها جواب بدم باییییییییی

عشق بازی

عشقبازی به همین آسانی ست                                     

  که گلی با چشمی

بلبلی با گوشی              

  رنگ زیبای خزان با روحی                      

   نیش زنبور عسل با نوشی

کار همواره ی باران با دشت     

  برف با قله کوه

رود با ریشه بید              

    باد با شاخه و برگ                

      ابر عابر با ماه

چشمه ای با آهو ،برکه ای با مهتاب

و نسیمی با زلف

دو کبوتر با هم

وشب و روزو طبیعت با ما

عشقبازی به همین آسانی ست

شاعری با کلمات شیرین                           

         دست آرام و نوازش بخش بر روی سری

پرسشی از اشکی

و چراغ شب یلدای کسی با شمعی                                               

  و دل آرام و تسلا و مسیحای کسی با جمعی

عشقبازی به همین آسانی ست

که دلی را بخری                                               

   بفروشی مهری              

            شادمانی را حراج کنی

رنج ها را تخفیف دهی

مهربانی را ارزانی عالم بکنی

و بپیچی همه را لای حریر احساس

گره عشق به آنها بزنی                        

     مشتری هایت را با خود ببری تا لبخند

عشقبازی به همین آسانی ست

هر که با پیش سلامی در اول صبح                                                               

      هرکه با پوزش و پیغامی با رهگذری

   عرضه سالم کالای ارزان به همه

     لقمه نان گوارایی از راه حلال

و خداحافظی شادی در آخر روز

     و نگهداری یک خاطرخوش تا فردا

و رکوعی و سجودی با نیت شکر

تهران

سلام 

بعد از دو روز دوندگی بالاخره تونستم نمایندگی بیمه یه شرکتو بگیرم دعا کنید موفق بشم 

این دو روزی عجب هوایی بود تهران دیروز صبح ساعت ۵ با باجناق جان ! هماهنگ کردیم رفتیم استخر جاتون خالی عجب استخری بود حسابی حال داد.    (خانمم حسودی میکنه). (آییییییی)

یک چیزی که برام جالب بود اینکه از میدان تجریش تا میدان ولیعصر اتوبوسهای خوب و تمیز بود ولی از ولیعصر تا راه آهن اتوبوسهای عهد قارقارک میرزا بود نمیدونم شاید خون بالاییها رنگین تر باشه . 

امروز با اینکه دیشب ساعت ۱ خوابیدم صبح جمعه ای اومدم سر کار خوب چکار کنیم کار ما هم اینجوریه. 

خیلی تنبل شدم اصلاْ درس نمی خونم به امتحانا هم چیزی نمونده لطفا ْ یکی بهم بگه چکار کنم 

راستی اونایی که کامپوتر میخونید کسی جزوه طراحی الگوریتم خوب داره؟  

یه سر بزنید جالبه :

http://www.worldometers.info/fa/ 

 

به امید دیدار  

                    tomorro start to day     act now

 

امروز سه شنبه است

سلام  و صبح بخیر  

امروز خیلی سر حالم . صبح نیم ساعت زودتر بیدار شدمو رفتم یک دوش گرفتم .  

خانمم هم یک صبحانه مفصل تدارک دیده بود جاتون خالی خوردیم بعد زودتر اومدم سر کوچه تا سرویس بیاد که بنده خدا به همین خاطر هنگ کرده بود .

شکر خدا این دو روزی که  نبودم سیستم همکارا سالم مونده فکر کنم یادشون رفته که خرابشون کنن . فردا و پس فردا میخوام برم تهران اگه خدا بخواد نمایندگی یک شرکت بیمه رو بگیرم (بعدا در موردش توضیح می دم ). البته خانمم هم را می برم تا دو روزی بره خونه خواهرش صفا کنن .

دیشب اینترنت شهرمون قطع بود نمی دونم کسی از سران میخواد بیاد شهرمون یا نه ولی حالم گرفته شد خیلی کار داشتم که باید انجام می دادم. 

امروز سر یه موضوعی با یکی از خانمهای همکار سر بستنی شرط بستم دعا کنید پیروز بشم آخه نمی خواد قبول کنه کاری که انجام می ده دقیقاْ بر عکسه.   

امیدوارم خوشی های زندگیتون صدها برابر از بدیهاش باشه

چه خوب ...

امروز روز خوبی بود اول اینکه خواهر زادم بدنیا آمد تا جمعشون بشه ۵ تا .  یک خواهرم که اهوازه قراره  امروز بیاد . صبح ۲ ساعت مرخصی گرفتم تا هم یکساعت بیشتر بخوابم تا کمبود خوابام جبران بشه تا هم به کارهای بانکی برسم.  

دیشب خبر سفر احمدی به زیمباوه و اوگاندا رو خوندم جالب تو زیمباوه زنا جلوی طرف رقص محلی می کردن (نه اینکه مخالف باشم) حالا اگه خاتمی یا یکی از وزیرا یا معاوناش بود کفنپوشا چه ها که نمی کردن البته تو اخبار صدا و سیما برعکس سایر خبرگزاریها خبر رسانی کردن چون بعضی از سایتها خبر راهپیمایی بر علیه اونو زده بودن . 

و نخست وزیر که مخالف  رئیس جمهور زیمباوه است گفته دولتش آبرو کشورشو برده و احمدی مانند پشه می مونه که برای درمان مالاریا استفاده بشه. 

بگذریم چقدر سیاسی شد . 

بعد از ظهر میخوایم بریم توت بخوریم جاتون خالی هر سال این وقت سال میریم 

امید وارم بهتون خوش بگذره . ۲ روزی نیستم کلاس دارم . 

از همه ی اونایی که نظر میدن و پیام خصوصی میزارن خیلی ممنونم