-
ربنا لا تزغ قلوبنا
دوشنبه 25 مردادماه سال 1389 16:55
سلام و شرمنده که دیر شد ماه رمضان ماه خدا و بندگی بندگان خدا مبارک . امسال بر عکس فکرهایی که می کردم اصلا زیاد گرسنگی و تشنگی رو احساس نمی کنم . فقط تنها بخش آزار دهنده اون جای خالی ربنای استاد شجریانه ولی به کوری چشم صدا و سیما دانلودش کردم و ریختم توی گوشی . امروز یک سایت خبری نوشته بود که ... بهتره از اینجا خودتون...
-
یا مهدی
دوشنبه 4 مردادماه سال 1389 18:43
سلام بر امام زمان سلام بر منجی سلام بر پناه گاه مظلومان همیشه اینروزها که میشه یک حال دیگه دارم نمیدونم چکار کنم که در شان اون بزرگوار باشه هنوز اونجا نرسیدم که بتونم هضم کنم با این همه ظلم و دروغ و ریا و احادیث جعلی و ... چرا آقا نمیاد یا حداقل جلوی این کارها رو یکجوری بگیره یا مهدی خودت هوای شیعیاتو داشته باش ما...
-
هفتگی
جمعه 1 مردادماه سال 1389 10:06
سلام اینروزها فقط گرماش اذیت میکنه ولی در کل روزهای خوبی برای منه . اولین حقوقو ۲ روز پیش ریختن و با اینکه فعلاْ آزمایش هستم ولی شوکه شدم انتظار نداشتم اینقدر بریزن به حسابم .البته فکر نکنید میلونی حقوق می گیرم ولی نسبت به کار قبلیم خیلی بیشتره به هر حال دستشون درد نکنه . امروز تولد حضرت علی اکبر است و سه شنبه تولد...
-
روزانه
دوشنبه 21 تیرماه سال 1389 18:42
سلام روز همگی بخیر هوا بس نا جوانمردانه گرم است از اهواز 12 نفر مهمون اومد برامون حسابی سرمون شلوغه بندگان خدا از گرمای اهواز فرار کردن به گرمای شهر ما خوردن . نتایج آزمون آموزش و پرورش اومد و من قبول نشدم البته زیاد هم برام مهم نبود (فک نکنین چون قبول نشدم اینو میگم). چون شکر خدا این کار جدیدم بد نیست . اسپانیا...
-
یا علی
جمعه 4 تیرماه سال 1389 18:17
سلام تولد مظهر عدالت مبارک نمی دونم چرا هر وقت اسم امام علی را می شنوم یک جوری میشم . یک مرد به تمام معنا. البته بماند که یکسری خودشون را با امام علی مقایسه میکنن و میخوان اینو تو مغز مردم فرو کنن که حکومت ما همون حکومت حضرت علی است و مخالفان ما هم همه خوارج و ... هستند . 14 روز دیگه تولد عزیزمه و من هنوز نمی دونم چی...
-
لیله الرغائب
پنجشنبه 27 خردادماه سال 1389 21:08
سلام امشب لیله الرغائب است یعنی شب آرزوها . تو این یکی دو سالی من هر آرزویی که داشتم خدا بهم لطف کرده و برآورده کرده امسال هم یک مشکل دارم مطمئنم که خدا باز هم منو شرمنده میکنه . بیایید برای هم دعا کنیم تا دعاهامون زودتر مستجاب بشه . دوره های آموزشی کار جدید تموم شدو از شنبه باید کارمو شروع کنم . با محل کار قبلیم به...
-
شرح پریشان حالی
دوشنبه 17 خردادماه سال 1389 23:04
سلام از وقتی که صبح ساعت ۵ از خونه میزنم بیرونو ۱۰۰ کیلومتر میرم تا سر کلاسهای این شرکت که تازه استخدام شدم حاضر بشم کمتر وقت میکنم بیام تو نت البته تو این گرمای هوا خودتون فک کنین چقدر سخته . از سر کار قبلیم زنگ زدن که بیا وا مصیبتا همه سیستمها مشکل دارنو نزدیک امتحاناست .یک خانمی را هم آوردن جای من گفتن بیا بهش...
-
روزتان مبارک
سهشنبه 11 خردادماه سال 1389 20:53
چون خدا اراده کرد، نماد عشق را در زمین قرار دهد، زن را آفرید و چون خواست هستی، عشق را باور کند، او را مادر قرار داد . مادرم و همسر عزیزم روزتان مبارک
-
بهترین روزها
شنبه 8 خردادماه سال 1389 15:14
سلام امروز بهترین روزهای کاریمو دارم سپری می کنم . بالاخره اون کاری که در موردش صحبت کردم جور شد . البته از لطف خدا بود چون استخدامم تو این شرکت بزرگ و مهم کشور حداکثر ۱۰ روز بیشتر طول نکشید و باید از فردا برم کلاس آموزشی و بعد کارمو شروع کنم . ای خدا ازت ممنونم . کار قبلیم به جلوی من خودشونو خونسرد نشون می دن ولی...
-
خرمشهر
دوشنبه 3 خردادماه سال 1389 08:50
سلام همیشه سوم خرداد برای منی که چند بار خرمشهرو و مردمانشو از نزدیک دیده همراه با بغضی تو گلوست. شهری که جانانه در مقابل تهاجم دشمن ایستاد . حتی تصورش برای دیگر شهرها مثلا شهر خودمون سخته که چطور بعضی از مردم درحال فرار کردنند یک سری دنبال زن و بچشون میگردن یک سری نمیدونن برای شهیداشون عزاداری کنن یا بجنگن یا از شهر...
-
زلزله تو اداره و التماس دعا
پنجشنبه 30 اردیبهشتماه سال 1389 12:22
سلام در مورد پست قبلی باید بگم که هنوز کسی جواب درستو نداده و کماکان مسابقه ادامه داره. امروز یکی از همکارای خانم دخترشو که ۷ سالشه آورده بود محل کار من میگم زلزله شما میشنوید زلزله . واقعاْ پسرا باید جلوش لنگ بندازن اولین کاری که کرد زد سوکت یک پرینتر که قیمتش ۸۰۰ هزار تومنه شکست و کلیه پرونده ها رو بور زد . منی که...
-
مسابقه . . .
جمعه 24 اردیبهشتماه سال 1389 16:45
هیچ کس در نزد خود چیزی نشد هیچ آهن خنجر تیزی نشد هیچ قنادی نشد استاد کار تا که شاگرد شکر ریزی نشد به نظر شما تو این شعر چه چیزی قابل توجه ؟ هر کی بگه جایزه می گیره
-
اداره و رئیسمون
پنجشنبه 23 اردیبهشتماه سال 1389 08:34
امروز روز قشنگیه دیشب یک خبر خوشحال کننده شنیدم که هنوز روم تاثیر داره امیدوارم ادامه دار باشه . قراره که الان سرورهایی که روشون برنامه نصب کردیمو راه اندازی کنم کمکی هم ندارم صبحانه هم هنوز نخوردم البته فک کنم اول یک نیمرو بزنم بهتر باشه . تو این ۷ سال امسال اولین سالیه که نمایشگاه کتابو نمی تونم برم البته خودم زیاد...
-
عشق شیشه ای
سهشنبه 21 اردیبهشتماه سال 1389 10:30
یک گروهی از آدمها، درست حکم شیشه را دارند… شکستنی هستند و نگه داشتن و بودن با آنها سخت است… اگر آنها را به رسم خودشان دست نگیری، یا دستت را میبرند و یا که سر میخورند و میافتند و میشکنند… آدمهایی که بر خلاف ظاهر برندهشان، اما آنقدر شفاف هستند که هیچ چیزی را پشتشان قایم نمیکنند…اصلا نمیتوانند که قایم کنند… مگر تو...
-
غم دوری
دوشنبه 20 اردیبهشتماه سال 1389 08:37
سلام امروز بعد از ۶ روز از ماموریت برگشتم . البته هنوز تموم نشده ولی اینقدر خسته کننده بود که با همکارا تصمیم گرفتیم امروزو نریم تا بعد ببینیم چی میشه. طبق معمول بعد از چن روز نبودن باید باید کلی خراب کاری همکارارو درست کنم. یه برنامه ریزی کردم برای استخدامی آموزشو پرورش درس بخونم البته هنوز معلوم نیست که اصلاْ برگزار...
-
سالهای دور از ...
دوشنبه 13 اردیبهشتماه سال 1389 13:05
سلام دوباره فردا دارم میرم تهران ماموریت برگشتنم با خداست شاید تا جمعه . متن زیر از دکتر شریعتیه پیشنهاد می کنم هر کی کتاباشو نخونده حتماْ یکبار هم که شده بخونه طرز فکر آدم عوض میشه. آدم ها چهار دسته اند ... 1- آنانی که وقتی هستند هستند وقتی که نیستند هم نیستند عمده آدمها. حضورشان مبتنی به فیزیک است. تنها با لمس ابعاد...
-
عشق بازی
یکشنبه 12 اردیبهشتماه سال 1389 09:13
عشقبازی به همین آسانی ست که گلی با چشمی بلبلی با گوشی رنگ زیبای خزان با روحی نیش زنبور عسل با نوشی کار همواره ی باران با دشت برف با قله کوه رود با ریشه بید باد با شاخه و برگ ابر عابر با ماه چشمه ای با آهو ،برکه ای با مهتاب و نسیمی با زلف دو کبوتر با هم وشب و روزو طبیعت با ما عشقبازی به همین آسانی ست شاعری با کلمات...
-
تهران
جمعه 10 اردیبهشتماه سال 1389 08:42
سلام بعد از دو روز دوندگی بالاخره تونستم نمایندگی بیمه یه شرکتو بگیرم دعا کنید موفق بشم این دو روزی عجب هوایی بود تهران دیروز صبح ساعت ۵ با باجناق جان ! هماهنگ کردیم رفتیم استخر جاتون خالی عجب استخری بود حسابی حال داد. (خانمم حسودی میکنه ). (آییییییی ) یک چیزی که برام جالب بود اینکه از میدان تجریش تا میدان ولیعصر...
-
امروز سه شنبه است
سهشنبه 7 اردیبهشتماه سال 1389 08:25
سلام و صبح بخیر امروز خیلی سر حالم . صبح نیم ساعت زودتر بیدار شدمو رفتم یک دوش گرفتم . خانمم هم یک صبحانه مفصل تدارک دیده بود جاتون خالی خوردیم بعد زودتر اومدم سر کوچه تا سرویس بیاد که بنده خدا به همین خاطر هنگ کرده بود . شکر خدا این دو روزی که نبودم سیستم همکارا سالم مونده فکر کنم یادشون رفته که خرابشون کنن . فردا و...
-
چه خوب ...
شنبه 4 اردیبهشتماه سال 1389 14:26
امروز روز خوبی بود اول اینکه خواهر زادم بدنیا آمد تا جمعشون بشه ۵ تا . یک خواهرم که اهوازه قراره امروز بیاد . صبح ۲ ساعت مرخصی گرفتم تا هم یکساعت بیشتر بخوابم تا کمبود خوابام جبران بشه تا هم به کارهای بانکی برسم. دیشب خبر سفر احمدی به زیمباوه و اوگاندا رو خوندم جالب تو زیمباوه زنا جلوی طرف رقص محلی می کردن (نه اینکه...
-
جمعه ها
جمعه 3 اردیبهشتماه سال 1389 15:01
امروز جمعه است و ما سر کاریم چونکه دانشگاه ما جمعه ها هم کلاس بر قراره باید از ۷ صبح تا ۶ بعد از ظهر سر کار باشم . هیچ روز تعطیلی ندارم یا سر کارم یا کلاس خودم میرم دانشگاه که ۱۰۰ کیلومتر با اینجا فاصله داره تازه یک کار نه ببخشید دو تا کار دیگه هم داره جور میشه که حتماْ باید همزمان انجام بدم داداشی هم ندارم که کمکم...
-
بازگشت
پنجشنبه 2 اردیبهشتماه سال 1389 07:52
سلام امروز بعد از 4 روز ماموریت برگشتم سر کار . تو این 4 روز که نبودم از چند جهت خوب بود و از چند جهت بد: اول این که تو این دوره که گذاشته بودن خیلی چیزا یاد گرفتم و به دردم خورد یه جورایی خوشحالم که رفتم دوم اینکه چند روز از این این اداره لعنتی دور بودم سوم اینکه دوستای خوبی از شهرهای دور و قشنگ ایران پیدا کردم. اما...
-
یک روز شلوغ و با تعجب
شنبه 28 فروردینماه سال 1389 08:16
امروز خیلی شلوغ بود از یک طرف سیستم همکارا بهم خورده بود و از طرفی امور مالی که ۲ ماه داره تراز پایان سالشو میگیره کامپیوترش خراب شده بود که تا دیر وقت ایستادم تا درستش کنم کلاْ سرم خیلی شلوغ بود فقط چند تا وبلاگ که تو favorites داشتم طبق معمول خاموش رفتم خوندم البته با این وبلاگ جدیدم شاید دیگه خاموش نباشم. خدا پدر...
-
فقط برای یک خال
جمعه 27 فروردینماه سال 1389 15:01
حافظ اگر آن ترک شیرازی بدست آرد دل ما را به خال هندویش بخشم سمرقند و بخارا را .......................... صائب تبریزی اگر آن ترک شیرازی بدست آرد دل ما را به خال هندویش بخشم سر و دست و تن و پا را هر آنکس چیز می بخشد ز مال خویش می بخشد نه چون حافظ که می بخشد سمرقند و بخارا را ........................ شهریار اگر آن ترک...
-
بعد از مدتی ...
جمعه 27 فروردینماه سال 1389 14:56
سلام بعد از یک مدتی دوباره تصمیم گرفتم یک وبلاگ جدید بسازم امیدوارم بتونم روزمرگیام توش بنویسم